جدول جو
جدول جو

معنی رنج دیده - جستجوی لغت در جدول جو

رنج دیده
آنکه به رنج و زحمت گرفتار شده، محنت کشیده
تصویری از رنج دیده
تصویر رنج دیده
فرهنگ فارسی عمید
رنج دیده
(مَ دَ / دِ)
مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده:
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.
فردوسی.
خروشید کای رنج دیده سوار
بدین داستان کهن گوش دار.
فردوسی.
چو بیدار شد رنج دیده ز خواب
ز خوی دید جای پرستش پرآب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنجانیده
تصویر رنجانیده
رنج داده شده، آزرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنج دیدن
تصویر رنج دیدن
کنایه از آزار دیدن، به رنج و محنت گرفتار شدن، آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنج برده
تصویر رنج برده
محنت دیده، آسیب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزم دیده
تصویر رزم دیده
جنگ دیده، رزم آزموده
فرهنگ فارسی عمید
مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده:
چنین گفت رستم که ای مهتران
جهان دیده و رنج برده سران.
فردوسی.
- رنج نابرده، زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده:
چرا اسب در خوید بگذاشتی
بر رنج نابرده برداشتی.
فردوسی.
- نابرده رنج. رجوع به ترکیب قبل شود:
به رنج اندر است ای خردمند گنج
نیابد کسی گنج، نابرده رنج.
فردوسی.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رنجانده. رنج داده شده. آزرده شده. مشقت و تعب رسیده. آسیب و صدمه رسیده. رجوع به رنجانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
آنکه در جنگهای بسیار شرکت کرده. مجرب در جنگ. (فرهنگ فارسی معین). جنگ دیده و آزموده شده در جنگ. (ناظم الاطباء). تجربه دیده در جنگ. (فرهنگ لغات ولف) :
نگهبان دژ رزم دیده هجیر
که با زور و دل بود و با گرز و تیر.
فردوسی.
به لشکر چنین گفت هومان شیر
که ای رزم دیده یلان دلیر.
فردوسی.
همان تا یکی رزم دیده هژبر
فرستم به جنگش چو غرنده ابر.
فردوسی.
همه رزم دیده همه مرد جنگ
بر آن کوه مانند غران پلنگ.
فردوسی.
همی گوید ای رزم دیده سوار
چه تازی تو اسب اندر این مرغزار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
آزار دیدن. دچار اذیت شدن. صدمه و آسیب دیدن. مشقت و محنت را گرفتار آمدن. مکابده:
بسی رنج دیدم ز خاقان چین
ندیدم که یک روز کرد آفرین.
فردوسی.
سپهبد چنین گفت چون دید رنج
که دستور بیدار بهتر ز گنج.
فردوسی.
فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل گفت رنجها دیدی، دل قوی دار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). رنج دیدی بباید آسود. (تاریخ بیهقی ص 380). خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنجانیده
تصویر رنجانیده
رنج داده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزم دیده
تصویر رزم دیده
آنکه در جنگهای بسیاری شرکت کرده مجرب در فن جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
معاناة شديدة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
Agony
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
agonie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
고통
دیکشنری فارسی به کره ای
رنجاندن، غصّه خوردن، آزرده کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
اذیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
যন্ত্রণা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
ความทรมาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
uchungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
ızdırap
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
ייסורים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
苦痛
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
агония
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
penderitaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
पीड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
pijn
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
agonia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
agonia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
痛苦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
męka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
агонія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
Qual
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنج شدید
تصویر رنج شدید
agonía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی