مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده: کشیدی ورا گفت بسیار رنج کنون برخور ای رنج دیده ز گنج. فردوسی. خروشید کای رنج دیده سوار بدین داستان کهن گوش دار. فردوسی. چو بیدار شد رنج دیده ز خواب ز خوی دید جای پرستش پرآب. فردوسی
مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده: کشیدی ورا گفت بسیار رنج کنون برخور ای رنج دیده ز گنج. فردوسی. خروشید کای رنج دیده سوار بدین داستان کهن گوش دار. فردوسی. چو بیدار شد رنج دیده ز خواب ز خوی دید جای پرستش پرآب. فردوسی
مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده: چنین گفت رستم که ای مهتران جهان دیده و رنج برده سران. فردوسی. - رنج نابرده، زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده: چرا اسب در خوید بگذاشتی بر رنج نابرده برداشتی. فردوسی. - نابرده رنج. رجوع به ترکیب قبل شود: به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج. فردوسی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی
مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده: چنین گفت رستم که ای مهتران جهان دیده و رنج برده سران. فردوسی. - رنج نابرده، زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده: چرا اسب در خوید بگذاشتی بر رنج نابرده برداشتی. فردوسی. - نابرده رنج. رجوع به ترکیب قبل شود: به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج. فردوسی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی
آنکه در جنگهای بسیار شرکت کرده. مجرب در جنگ. (فرهنگ فارسی معین). جنگ دیده و آزموده شده در جنگ. (ناظم الاطباء). تجربه دیده در جنگ. (فرهنگ لغات ولف) : نگهبان دژ رزم دیده هجیر که با زور و دل بود و با گرز و تیر. فردوسی. به لشکر چنین گفت هومان شیر که ای رزم دیده یلان دلیر. فردوسی. همان تا یکی رزم دیده هژبر فرستم به جنگش چو غرنده ابر. فردوسی. همه رزم دیده همه مرد جنگ بر آن کوه مانند غران پلنگ. فردوسی. همی گوید ای رزم دیده سوار چه تازی تو اسب اندر این مرغزار. فردوسی
آنکه در جنگهای بسیار شرکت کرده. مجرب در جنگ. (فرهنگ فارسی معین). جنگ دیده و آزموده شده در جنگ. (ناظم الاطباء). تجربه دیده در جنگ. (فرهنگ لغات ولف) : نگهبان دژ رزم دیده هجیر که با زور و دل بود و با گرز و تیر. فردوسی. به لشکر چنین گفت هومان شیر که ای رزم دیده یلان دلیر. فردوسی. همان تا یکی رزم دیده هژبر فرستم به جنگش چو غرنده ابر. فردوسی. همه رزم دیده همه مرد جنگ بر آن کوه مانند غران پلنگ. فردوسی. همی گوید ای رزم دیده سوار چه تازی تو اسب اندر این مرغزار. فردوسی
آزار دیدن. دچار اذیت شدن. صدمه و آسیب دیدن. مشقت و محنت را گرفتار آمدن. مکابده: بسی رنج دیدم ز خاقان چین ندیدم که یک روز کرد آفرین. فردوسی. سپهبد چنین گفت چون دید رنج که دستور بیدار بهتر ز گنج. فردوسی. فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل گفت رنجها دیدی، دل قوی دار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). رنج دیدی بباید آسود. (تاریخ بیهقی ص 380). خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است. (تاریخ بیهقی)
آزار دیدن. دچار اذیت شدن. صدمه و آسیب دیدن. مشقت و محنت را گرفتار آمدن. مکابده: بسی رنج دیدم ز خاقان چین ندیدم که یک روز کرد آفرین. فردوسی. سپهبد چنین گفت چون دید رنج که دستور بیدار بهتر ز گنج. فردوسی. فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل گفت رنجها دیدی، دل قوی دار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). رنج دیدی بباید آسود. (تاریخ بیهقی ص 380). خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است. (تاریخ بیهقی)